حصن کیفا
حِصْنِ کَیْفا، شهر و قلعهای کهن، که امروزه در جنوب شرقی ترکیه در استان ماردین واقع، و به حسن کیف معروف است.
این شهر در شرق دجلۀ علیا در ́40 و˚37 عرض شمالی، و́30 و˚41 طول شرقی جای دارد (اصطخری، 76، حاشیه؛ اقبال، 144؛ EI2). ابنفقیه از این محل به نام رأسکیفا (ص 133)، و ازدی به نام تلّ کیفا (ص131) یاد کردهاند. رومیان آن را کیفاس یا کیفی میخواندند (لسترنج، 113).
به نظر میرسد که لفظ کیفا ریشۀ سریانی دارد و برگرفته از واژۀ کیفو به معنای سنگ در آن زبان باشد. شهر حصن کیفا نام خود را از قلعهای گرفته که بر روی صخرهای مشرف بر دجله بنا شده است (EI2). «دژ سنگی» نزدیک نصیبین که طبری از آن یاد کرده (2/ 233)، درواقع ترجمۀ نام سریانی حصن کیفا ست (نک : نولدکه، 395، حاشیۀ 3). حصن کیفا را در زمان یاقوت (د626 ق/ 1229 م) [حصن] کَیبا نیز میخواندند که به گمان وی واژهای ارمنی است (2/ 277). اما به نوشتۀ تیلر محل حصن کیفا در ارمنستان کهن به کِنتزی معروف بوده است (نک : EI2). نام جدید حسنکیف که تغییر صورتی از حصن کیفا ست و معانی و وجوه غریبی برای این نامگذاری بیان شده است (نک : بدلیسی، 197- 199؛ EI2)، ظاهراً از روزگار تیموریان شهرت و تداول یافته است (نک : شرف الدین، 797؛ روملو، 572؛ حافظ ابرو، زبدة ... ، 2/ 776؛ فضل الله، 118؛ واله، 300).
حصن کیفا از زمانهای بسیار دور مسکون بوده است. تیلر در آنجا سکههایی بسیار از دورۀ پارتی، یونانی، رومی، بیزانسی و اسلامی یافته است. در دورۀ رومی حصن کیفا مرز میان روم و ایران را مشخص میکرد. حصن کیفا به سبب جایگاه قابل توجه آن در مجاورت مناطق طور عَبدین و محافظت از خطوط ارتباطی با منطقۀ دیار ربیعه و نیز قرار گرفتن در مسیر میان درههای بَتمانسو و نهر سَربَط قرنها اهمیت فراوان داشت (EI2).
در دورۀ اسلامی حصن کیفا از شهرهای دیاربکر به شمار میرفته، و میان آمِد (قصبۀ دیاربکر) و جزیرۀ ابن عُمَر (ه م) واقع بوده است (مقدسی، 137؛ یاقوت، همانجا) و درواقع، از توابع آمد و جزو قلمرو دیاربکر بهشمار میرفته است (ابن شداد، 3(2)/ 532). حصن کیفا شهری پربرکت، بدون بارو و دارای قلعهای بلند و استوار و کلیساهای بسیار بود و آب آشامیدنی مردم آنجا از دجله تأمین میشد (اصطخری، همانجا؛ ابنحوقل، 224؛ مقدسی، 141).
حصن کیفا دارای دو بخش بود. در مقابل شهر بر روی دجله پلی بزرگ و زیبا بنا شده بود که دارای یک طاق بزرگ، و در طرفین آن دو طاق کوچک بود (یاقوت، همانجا). بعدها در دهۀ 510 ق امیر فخرالدین قرا ارسلان بن داوود، حاکم حصن کیفا این پل را تعمیر کرد. پایین شهر رَبَضی (حومه) آباد بود که در آن بازارها و حمامها و کاروانسراها و خانههایی نیکو قرارداشت و بنایشان از سنگ و گچ بود. شهر نواحی بسیار و زمینهای آبادان داشت. اما هوای آن بد و بهویژه در تابستان تبخیز بود (ابن حوقل، همانجا).
ابنشداد (د684 ق/ 1285 م) با تفصیل بیشتری به وصف شهر پرداخته است. به گزارش وی حصن کیفا بر کوهی بلند جای داشت. رودخانه از سمت شمال و کوههای بلند از 3 طرف دیگر آن را در بر میگرفت. در قلعه قصرها و خانههایی از آنِ سلطان و اهالی وجود داشت و برجهایی که از سنگ ساخته شده بود؛ همچنین میدانی سرسبز و مسجد جامعی در آنجا برپا بود. در کشتزارهای شهر گندم و جو و حبوبات کشت میشد، که نیاز سالانۀ اهالی را تأمین میکرد. در کوههای اطراف شهر چشمههایی جاری بود. از رشته جبال شرقی چشمهای از کوه عَبدین روان، و وارد شهر میشد. در حصن کیفا گذرگاههای زیرزمینی حلزونیشکلی حفر شده بود که به رودخانه راه داشت و اهالی از آنها تا رودخانه میرفتند و آب برمیداشتند. از سمت شرقی راهی سختگذر به نام شِعب به قلعه منتهی میشد که از آنجا سوی خندق به پایین میرفتند. درون خندق خانهها و دکانهایی متروکه وجود داشت. شهر در سمت شمال قرار داشت که در آن بازارها و مدارس و حمامهایی برپا بود. امیران بنی مروان و بنی اَرتق در آنجا آرامگاههایی داشتند. کاخی بسیار زیبا موسوم به دارالسلطنه درون ربض و مجاور رودخانه برپا بود. به وسیلۀ پلی سنگی که قسمت میانی آن را با چوب مسقف کرده بودند، به ربض میرفتند. اگر دشمن به شهر حمله میکرد، مردم از راه خندق پل را قطع میکردند. قلعه دارای 7 در بود. ربض دیگری به نام قریه نیز وجود داشت که در یک جانب آن میدان و کوشکی برپا بود. مقابل شهر در سمت شمال، کوهی بلند واقع بود و مردم هنگام حملۀ دشمن به غارهای آن پناه میبردند. مقابل شهر در ساحل رودخانه قریهای به نام زُهَیریه وجود داشت که دارای مسجد جامعی با یک گلدسته بود. حصن کیفا دارای تاکستانها و باغهای بسیار بود و تمام راههای منتهی به دژ از هر طرف سختگذر و تنگ، و از این رو مستحکم و استوار بود. شهر دارای 3 مدرسه، و ربض بزرگ آن نیز دارای 4 حمام بود (3(2)/ 529-532). حصن کیفا از مراکز صید پرندگان گوناگون و خرگوش بود (نک : اسامه، 196-197).
از تاریخ بنیاد و آبادانی حصن کیفا آگاهی چندانی در دست نیست (ابن شداد، 3(2)/ 532؛ (EI2. کنستانتیوس دوم، امپراتور روم (337-361 م) برای جلوگیری از تهدید و فشار دولت ساسانی در آنجا قلعهای بنا کرد («دائرةالمعارف ... »، XVI/ 365).
این شهر در سدۀ 5 م مقر اسقف نسطوری، و در آنجا کلیساهای بسیار برپا بود (EI2). در اواخر روزگار ساسانیان خُرّهزادخسرو پیش از جلوس بر تخت پادشاهی ساسانی در تیسفون، در حصن کیفا اقامت داشت (طبری، 2/ 233). از این روایت برمیآید که حصن کیفا در این زمان ظاهراً در تصرف دولت ساسانی بوده است.
از جزئیات استیلای مسلمانان بر حصن کیفا آگاهی نداریم؛ اما احتمالاً همزمان با فتح دیاربکر (آمِد) به دست مسلمانان در 20 ق/ 641 م (یاقوت، 1/ 67)، حصن کیفا نیز توسط آنان گشوده شده است. با ضعف قدرت خلافت عباسی در سدۀ 4 ق/ 10 م، حصن کیفا همچون دیگر نواحی دیاربکر جزو قلمرو حمدانیان گردید (EI2). مدتی بعد عضدالدولۀ دیلمی بر بخشهایی از شمال عراق مستولی شد. چون وی درگذشت (372 ق/ 982 م)، باذکُردی، دایی مروانیان، کارش بالا گرفت و بر بیشتر نواحی دیاربکر (ازجمله حصن کیفا) چیرهگردید (373 ق/ 983 م). وی در 380 ق/ 990 م به قتل رسید و پس از او ابوعلی حسن بن مروان دولت بنی مروان یا مروانیان را در آمد (دیاربکر) و میّافارقین بنیاد نهاد و بر حصن کیفا نیز دست یافت (نک : ابن اثیر، الکامل، 9/ 35، 70-71).
در زمان سلجوقیان، آل اَرتُق (ه م) یا بنی ارتق که سلسلهای از نژاد ترکمانان بودند، بر حصن کیفا مسلط شدند. برخی از روایات واگذاری حصن کیفا به ارتق، سردودمان آل ارتق را از سوی ملکشاه سلجوقی (حک 465-485 ق/ 1073-1092 م) دانستهاند (مثلاً خواندمیر، 2/ 491). بر اساس روایات دیگر، امیر موسى ترکمانی که در 495 ق/ 1102 م موصل را تصرف کرده بود، چون در محاصرۀ جُکُرْمِش (چکرمش)، حاکم جزیرۀ ابن عمر افتاد، از امیر سُقمان (سکمان) پسر ارتق که آن هنگام در دیاربکر به سر میبرد، یاری خواست و حصن کیفا را به وی واگذار کرد و 000‘10 دینار به او داد. سقمان نزد وی رفت؛ اما موسى به دست عدهای از غلامان کشته شد و سقمان سوی حصن کیفا رفت و آنجا را به تصرف آورد. پس از مرگ سقمان (498 ق/ 1105 م)، حصن کیفا همچنان جزو قلمرو فرزندان او بود (ابن اثیر، همان، 10/ 341-343، 389-390؛ قس: ابن ازرق، 269، که قتل موسى ترکمانی را به دست سکمان نوشته است؛ ابن شداد، همانجا، که آغاز تسلط سقمان بر حصن کیفا را 475 ق میداند؛ دربارۀ حاکمان بعدی حصن کیفا، از دودمان سقمان، نک : همو، 3(2)/ 533-534؛ رشیدالدین، 1/ 355؛ نیز نک : ه د، آل ارتق).
برخلاف داوود بن سقمان، حاکم ارتقی حصن کیفا که با عمادالدین زنگی چندینبار جنگ کرد، پسر و جانشین وی فخرالدین قرا ارسلان بن داوود (حک 539-562 ق/ 1144-1167 م) با نورالدین محمد بن زنگی روابطی دوستانه داشت و او را بر ضد صلیبیان و فرنگان یاری کرد (نک : ابن اثیر، التاریخ ... ، 122-123). نورالدین محمد ارتقی (حک 562-581 ق/ 1167-1185 م) پسر و جانشین وی فرمان صلاحالدین ایوبی را گردن نهاد و صلاحالدین حکومت آمد را به وی واگذار کرد (ابنشداد، 3(2)/ 533). پس از آن آل ارتق وابستۀ ایوبیان ماندند (EI 2).
ملک مسعود پسر محمود، آخرین امیر ارتقی حصن کیفا در 619 ق/ 1222 م به حکومت رسید (ابن اثیر، الکامل، 12/ 412؛ ابن شداد، 3(2)/ 534). 10 سال بعد در 629 ق/ 1232 م ملک کامل بن محمد، پادشاه ایوبی حصن کیفا را گرفت و حکومت آل ارتق را در این شهر برانداخت (ابن خلکان، 5/ 81-82؛ قس: ابن شداد، همانجا، که استیلای کامل ایوبی و انقراض آل ارتق را در 631 ق نوشته است). بدینگونه حصن کیفا بیش از یک سده مقر دودمان تقریباً مستقل آل ارتق بود و در زمان آنها شکوفا گشت (EI 2).
پس از آن حصن کیفا در دست گماشتگان ملک کامل بود؛ سپس وی آن را به پسرش ملک نجمالدین ایوب اقطاع داد. چون ملک صالح مصر را گرفت (ذیحجۀ 637/ ژوئیۀ 1240)، حکومت حصن کیفا را به پسرش ملک معظَّم توران شاه (د 648 ق/ 1250 م) سپرد. در زمان پسر و جانشین وی، ملک اَوْحَد (موّحد) عبدالله (حک 647-682 ق/ 1249-1283 م)، مغولها در اوایل سال 658 ق/ 1260 م بر شام مستولی شدند. ملک اوحد نزد هلاگو رفت و پیشکشی به وی تقدیم کرد و هلاگو او را در حکومت حصن کیفا باقی گذاشت (ابن شداد، 3(2)/ 534-535؛ ابن فوطی، 290؛ مقریزی، 2/ 625؛ زامباور، 151). حمدالله مستوفی در سدۀ 8 ق/ 14 م، حصن کیفا را شهری نیمهویرانه و نیمهآبادان وصف کرده و نوشته است که این شهر در گذشته شهری بزرگ بوده است (ص104).
هنگام لشکرکشیهای امیر تیمور در 796 و 803 ق/ 1394 و 1401 م به شام، حاکم حصن کیفا با نثارها و پیشکشهایی به درگاه وی آمد و اظهار اطاعت نمود (نک : شرفالدین، 525، 797؛ غیاث، 189-190؛ عبدالرزاق، 1(2)/ 689، 874). در 807 ق/ 1404 م حاکم حصن کیفا، قرایوسف قراقویونلو را در جنگ بر ضد قراعثمان آق قویونلو یاری کرد (روملو، 33). چندی بعد، پس از آنکه پیر بوداق خان فرزند قرایوسف قراقویونلو به حکومت آذربایجان (810 ق/ 1407 م) رسید، حاکم حصن کیفا به درگاه وی پیشکش فرستاد و از در اطاعت درآمد (میرخواند، 6/ 560-561؛ واله، 687- 688؛ نیز نک : زامباور، 383). در این ایام حصن کیفا به شهرکی کوچک بدل گشته بود و حاکم آن را سلطان میخواندند (حافظ ابرو، جغرافیا، 2/ 24).
در همین دوره شیخ جنید، نیای شاهان صفوی توسط میرزا جهانشاه قراقویونلو فرمانروای عراق عرب و عراق عجم و آذربایجان، از اردبیل تبعید شد؛ جنید در 861 ق/ 1457 م، به سوی ناحیۀ حصن کیفا رفت و 3 سال آنجا اقامت گزید و اوزون حسن آق قویونلو فرمانروای دیاربکر از وی استقبال کرد (اسکندربیک، 1/ 17- 18؛ مینورسکی، 243).
سرانجام در 866 ق/ 1462 م ملک عادل خلف بن محمد بن سلیمان ایوبی، یازدهمین سلطان ایوبی حصن کیفا به دست عموزادگان خویش ملک زینالعابدین و ملک ایوب در حمام کشته شد. پس از آن اوزون حسن آق قویونلو که بر عراق عرب و عراق عجم و آذربایجان استیلا یافته بود، قاتلان وی را کشت و بر حصن کیفا دست یافت و دولت ایوبی را در آنجا برانداخت. اوزون حسن حکومت حصن کیفا را با لقب سلطانی به پسر خویش داد (سخاوی، 3/ 112، 184-185؛ زبیدی، 67؛ ابوبکر، 367- 368، حاشیه). در 913ق/ 1507م که دیاربکر ضمیمۀ قلمرو دولت صفوی گردید، حصن کیفا نیز تحت فرمان شاه اسماعیل صفوی قرارگرفت. اما در 921 ق/ 1515 م این ایالت از دست قزلباشها خارج شد و به تصرف عثمانیها درآمد (رهربرن، 9؛ عزاوی، 3/ 356؛ EI2).
حصن کیفا در اوایل دولت عثمانی، شهرستانی (قضاء) تابع بیگلربیگی دیاربکر بود و سپس مرکز ولایت (سنجق) گردید و روی به توسعه نهاد و از شهرهای مهم ناحیه گردید و تأسیساتی مانند مساجد و جامعها، مکتبخانه، زاویه، کاروانسرا، بازار و حمام و کارگاههای صنعتی در آنجا ساخته شد. مردم شهر بیشتر مسلمان و مسیحی، و شماری یهودی بودند و جمعیت آن در اواخر سدۀ 10 ق/ 16 م به 000‘10 تن میرسید. ارتباط تجارتی از راه بصره ـ بغداد و تبریز با شهرهای ناحیه، به توسعۀ اقتصادی حصن کیفا کمک کرد؛ اما از سدۀ 11 ق/ 17 م با از رونق افتادن راههای قدیمی و جنگهای ایران و عثمانی، موقعیت این شهر آسیب دید و به تدریج از اهمیت آن کاسته شد. امروزه (2011 م/ 1390 ش) حصن کیفا (حسن کیف) مرکز شهرستانی به همین نام از توابع استان بتمان ترکیه بهشمار میرود و در 2010 م/ 1389 ش، 036‘ 3 تن جمعیت داشته است («فرهنگ ... »، npn.).
بناها و ویرانههایی که از حصن کیفا بر جای مانده است، از اهمیت آن در سدههای میانه حکایت دارد؛ به گونهای که حصن کیفا به صورت «موزه ـ شهر» درآمده است (EI2؛ «دائرةالمعارف»، XVI/ 367). برخی از آثار تاریخی بازمانده از حصن کیفا اینها ست: قلعۀ شهر که در کنار دجله واقع، و از سمت شمال بر رودخانه مشرف است و از 3 طرف دیگر درههای عمیق و باریک آن را در بر میگیرد. کتیبهای در مسجد قلعه، تاریخ 796 ق/ 1394 م را دربر دارد (EI2). از میان آثار تاریخی بالای شهر، از «سرای بزرگ» باید یاد کرد که در قسمت شمالی قلعه روی صخرهای مشرف بر دجله بنا شده است. این سرا که امروزه به صورت ویرانهای درآمده است، به عقیدۀ آلبرت گابریل، ویژگی معماری آن به سدۀ 6 ق/ 12 م و روزگار آل ارتق باز میگردد («دائرةالمعارف»، همانجا).
جامع الرزق در شمال غربی شهر، کنار دجله قرار دارد. این مسجد در 811 ق/ 1409 م توسط سلطان سلیمان ایوبی ساخته شده، و دارای منارهای با شکوه به بلندی 30 متر و تنهای استوانهایشکل و قاعدهای چهارگوش است که با گچبری تزیین یافته است. جامع سلیمان در داخل شهر قرار دارد و دارای تزییناتی متنوع، قبهها، گنبدی بسیار آراسته و منارهای مانند منارۀ مسجد پیشین است که نوارهای تزیینی آن را به 4 قسمت تقسیم کرده است. کتیبههایی با تاریخهای 752 و 809 ق/ 1351 و 1407 م در آنجا دیده میشود. نیز از «قوچ جامعی» باید یاد کرد که تاریخ آن به آخر سدۀ 8 و اول سدۀ 9 ق/ 14 و 15 م بازمیگردد و مشتمل بر چندین بنا ست که پیرامون حیاطی مستطیلشکل ساخته شدهاند. امروزه تنها جناح جنوبی آن باقی مانده است. دیگر مسجدی است کوچک که احتمالاً توسط سلطان سلیمان بن غازی ایوبی بنا شده است. آرامگاهی نیز وجود دارد که متعلق به سدۀ 9 ق است. صومعۀ امام عبدالله بالای تلّی در ساحل چپ دجله، دارای کتیبهای است که نشان میدهد در 883 ق/ 1478 م توسط علی، پسر اوزون حسن آققویونلو تعمیر شده است. از لوحی چینی با دعایی مرسوم دربارۀ ائمۀ دوازدهگانه برمیآید که آنجا مکانی برای شیعیان بوده، و احتمالاً به قراقویونلوهای شیعهمذهب تعلق داشته است. مقبرۀ زینل بیگ پسر اوزون حسن در سمت چپ دجله، آرامگاهی با نمای بیرونی استوانهایشکل و نمای داخلی هشتضلعی است. سرانجام پلی است بر روی دجله، که یاقوت (2/ 277) از آن به منزلۀ یکی از زیباترین آثاری که دیده، یاد کرده است. تزیینات آن همچون تزیینات روی دیوارهای قلعه ظاهراً به روزگار آل ارتق بازمیگردد. امروزه تنها یک طاق و بخشهایی از نیمپایههای اول، دوم و سوم آن باقی مانده است. زیستگاههای سنگی بسیاری نیز هست که بیش از هرجای بینالنهرین در حصن کیفا دیده میشود (EI 2).
در دامنه و کنارههای سدبندی (خندق) که پایین شهر را از قلعه جدا میکرد، مغارههایی درون صخرهها به چشم میخورد که برای مقاصد گوناگون کاربرد داشته است. از 1967 م/ 1346 ش به بعد با روند توسعۀ شهر جدید حسن کیف، بافت قدیمی و ویرانههای پایین شهر در معرض آسیب قرار گرفته است («دائرةالمعارف»، همانجا).
شخصیتها و عالمانی را که به حصن کیفا منسوب بودهاند، حَصکَفی یا حِصنی خواندهاند، از آن جملهاند: ابوالفضل یحیی بن سلامة بن حسین حصکفی (د پس از 551 ق/ 1156 م)، خطیب میافارقین. وی در نظم و نثر استاد بود و خطبههایی مشهور و گفتاری مؤثر و دلنشین داشت. ابوالفضل حصکفی به تشیع گرایش داشت و این مطلب در اشعار او پیدا بود (نک : سمعانی، 4/ 174-175؛ ابن خلکان، 6/ 205-210؛ آقابزرگ، 9(1)/ 257، 10/ 254). دیگر باید از ابراهیم بن احمد بن محمد حصکفی معروف به ابن مُلّا (د 1032 ق/ 1623 م) ادیب، شاعر و نویسنده، و نیز علاءالدین محمد بن علی بن محمد حصکفی (د 1088 ق/ 1677 م)، فقیه حنفی و عالم در اصول و تفسیر و حدیث و نحو یاد کرد (نک : محبی، 1/ 11، 4/ 63؛ زرکلی، 1/ 30، 6/ 294).
مآخذ
آقابزرگ، الذریعة؛ ابن اثیر، التاریخ الباهر، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره، 1963 م؛ همو، الکامل؛ ابن ازرق، احمد، تاریخ، به کوشش بدوی عبداللطیف عوض، بیروت، 1394 ق/ 1974 م؛ ابن حوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1938 م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن شداد، محمد، الاعلاق الخطیرة، به کوشش یحیی عبّاره، دمشق، 1978 م؛ ابن فقیه، احمد، مختصر کتاب البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1302 ق؛ ابن فوطی، عبدالرزاق، الحوادث الجامعة، به کوشش بشار عوّاد معروف و عماد عبدالسلام رئوف، بیروت، 1997 م؛ ابوبکر طهرانی، دیاربکریة، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، 1356 ش؛ ازدی، یزید، تاریخ الموصل، به کوشش علی حبیبه، قاهره، 1387 ق/ 1967 م؛ اسامة ابن منقذ، الاعتبار، به کوشش فیلیپ حتّی، پرینستن، 1930 م؛ اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1350 ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870 م؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، تهران، 1364 ش؛ بدلیسی، شرف خان، شرفنامه، قاهره، 1860 م؛ حافظ ابرو، جغرافیا، به کوشش صادق سجادی، تهران، 1378 ش؛ همو، زبدة التواریخ، به کوشش کمال حاج سید جوادی، تهران، 1380 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، به کوشش لسترنج، تهران، 1362 ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1353 ش؛ رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن، تهران، 1373 ش؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1349 ش؛ رهربرن، ک. م.، نظام ایالات در دورۀ صفویه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1357 ش؛ زامباور، نسبنامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمدجواد مشکور، تهران، 1336 ش؛ زبیدی، مرتضى، ترویح القلوب فی ذکر ملوک بنی ایوب، به کوشش صلاح الدین منجد، دمشق، 1388 ق/ 1969 م؛ زرکلی، اعلام؛ سخاوی، محمد، الضوء اللامع، قاهره، دارالکتاب الاسلامی؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالرحمان معلمی یمانی، حیدرآباد دکن، 1384 ق/ 1964 م؛ شرفالدین علی یـزدی، ظفرنـامه، بـه کـوشش عصام الدین اورونبایف، تاشکند، 1972 م؛ طبری، تاریخ؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1383 ش؛ عزاوی، عباس، تاریخ العراق بین احتلالین، بغداد، 1357 ق/ 1939 م؛ غیاث بغدادی، عبدالله، التاریخ الغیاثی، به کوشش طارق نافع حمدانی، بغداد، 1975 م؛ فضل الله بن روزبهان، عالم آرای امینی، به کوشش محمد اکبر عشیق، تهران، 1382 ش؛ محبی، محمدامین، خلاصة الاثر، بیروت، دارصادر؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ مقریزی، احمد، المقفی الکبیر، بهکوشش محمد یعلاوی، بیروت، 1411 ق/ 1991 م؛ میرخواند، محمد، روضةالصفا، تهران، 1339 ش؛ مینورسکی، و.، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران، 1334 ش؛ واله، محمد یوسف، خلد برین، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1379 ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز: